شب به روی جاده نمناك
نوشته شده توسط : ناهی خانوم

 

شب به روی جاده نمناك

سايه های ما ز ما گوئی گريزانند

دور از ما در نشيب راه

در غبار شوم مهتابی كه می لغزد

سرد و سنگين بر فراز شاخه های تاك

سوی يگديگر بنرمی پيش می رانند

 

 

شب به روی جاده نمناك

در سكوت خاك عطرآگين

ناشكيبا گه به يكديگر مي آويزند

سايه های ما ...

 

 

همچو گل هائی كه مستند از شراب شبنم دوشين

گوئی آنها در گريز تلخشان از ما

نغمه هائی را كه ما هرگز نمی خوانيم

نغمه هائی را كه ما با خشم

در سكوت سينه می رانيم

زير لب با شوق می خوانند

 

 

ليك دور از سايه ها

بی خبر از قصه دلبستگی هاشان

از جدائی ها و از پيوستگی هاشان

جسم های خسته ما در ركود خويش

زندگی را شكل می بخشند

 

 

شب به روی جاده نمناك

ای بسا پرسيده ام از خود

«زندگی آيا درون سايه ها مان رنگ می گيرد؟»

«يا كه ما خود سايه های سايه های خويشتن هستيم؟»

 

 

از هزاران روح سرگردان،

گرد من لغزيده در امواج تاريكي،

سايه من كو؟

«نور وحشت می درخشد در بلور بانگ خاموشم»

سايه من كو؟

سايه من كو؟

 

 

من نمی خواهم

سايه ام را لحظه ای از خود جدا سازم

من نمی خواهم

او بلغزد دور از من روی معبرها

يا بيفتد خسته و سنگين

زير پای رهگذرها

او چرا بايد به راه جستجوی خويش

روبرو گردد

با لبان بسته درها؟

او چرا بايد بسايد تن

بر در و ديوار هر خانه؟

او چرا بايد ز نوميدی

پا نهد در سرزمينی سرد و بيگانه؟!

آه ... ای خورشيد

سايه ام را از چه از من دور می سازی؟

 

 

 

از تو می پرسم:

تيرگی درد است يا شادی؟

جسم زندانست يا صحرای آزادی؟

ظلمت شب چيست؟

شب،

سايه روح سياه كيست؟

 

 

او چه می گويد؟

او چه می گويد؟

خسته و سرگشته و حيران

می دوم در راه پرسش های بی پايان




:: بازدید از این مطلب : 339
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : جمعه 22 بهمن 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: